میخواهمتــــــــــــــــــــ…
ولــــی…
دوری…
خیلی خیلی دور
نه دستم به دستانـــــــت میرسد
نه چشمانم به نگاهتــــــــــــــــــ ..
مے گفتے تآ בنیـ ـآ בنیـ ـآستـ ـ بـ ـآ مَـטּََ مےمـ ـآنے ✔
رآستـ ـ مےگُفتے
בلیل اینڪـہ الان بـ ـآ من نیستے اینـہ ڪـہ
בیگـہ בنیـ ـآ،בنیـ ـآ نیستـ ـ
چَنـב روزیـہ شُـבہ جَهَنَـ
↙بـه خاطـرت از هـمـه چـی گـذشـتـم...↗↘↗↘
↙حـالا بـه خـاطـر تـو از تـو مـی گـذرم...↗↘↗↘
وَقتـے مـےنِشینَم
وَقتـے راه مـے رَوَم
وَقتـے مـے خوابَم دوُســتَت دارَم
وَقتـے صِدایـے مـے آیَد دوُســتَت دارَم
وَقتـے سُکوت اسَت دوُســتَت دارَم
چِــه مـے کُنـے با مَـטּ کِـه چِنین راحَت هَمیشِــــــگـے
شُدِه اے...
دوُستَت دارَم چُون تَنها تَریـטּ فِـــــکر تَنــــــــهایـے مَنـے
دوُستَت دارَم چُوטּ زیباتَریـטּ لَحَـــظاتِ زِندِگِـے مَنـے
دوُستَت دارَم چُوטּ زیبـــــاتَریـטּ روُیاےِ خوابِ مَنـے
دوُستَت دارَم چُوטּ زیباتَریـטּ خاطِــــراتِ مَنـے
دوُستَت دارَم چُوטּ بِـه یِک نِگاه ، عِشــــــــقِ مَنـے . . .
امروز نشسته بودم کنار پنجره اتاق داشتم به آسمون نگاه می کردم آسمونی وسیعی که حتی پرنده هام توش گم می شن. یا اصن ما آدما ؛ تا حالا فکر کردین وقتی سوار هواپیما می شین حتی بقیه آدما رو نمی تونین رو زمین ببینین. فکرشو بکنید ما آدم ها هیچیم در برابر او .اگر یه لحظه از ما غافل بشه وای چی میشه...
پس چرا این همه آدما سر هم کلاه میذارن یا به هم ظلم میکنن.؟ یا حق همو می خورن. با این که میدونن باید تاوون بدن . ولی همش یه چیزیه که همین مرگ رو باور ندارن یعنی باورش براشون سخته.
باور سخت رو وقتی حس می کنن که دیگه دچارش شدن و راهی برا بازگشت ندارن.
مرگ از سایه شما به شما نزدیک تر و از خودتان به شما فرمانرواتر است.
در شگفتم از کسی که مرگ را فراموش کرده با این که می بیند کسی را که میمیرد.
به راستی که پشت سر تو جوینده ای است شتابان و آن مرگ است.از آن غافل مباش.
از مرگ نمی ترسم
من فقط نگرانم
که در شلوغی آن دنیا
مادرم را پیدا نکنم ...
با اندکی تغییر ، نویسنده : علی لواف
درست است که نقطه تمام کننده جمله است، اما باعث مرگ و فنای جمله نیست .
همانطور که در مورد انسان نیز، مرگ باعث فنای او نیست و فقط یک سطر او را جابجا میکند.
از سطر دنیا به سطرعقبی ...
کاش تا جایی که می توانیم بی غلط باشیم ...
منبع : وبلاگ جملات زیبا گیله مرد
شیخ رجب علی خیاط عارف بزرگ می فرماید:
پیش از آنکه منزل عوض کنید. آرزوهای مرده ها را عملی کنید:
آنان آرزو می کنند،
که حتی برای یک لحظه به دنیا برگردند
وعملی مورد رضایت خداوند انجام دهند ...
پس بیاین عزیزان از امروز حتی یه لحظه هم اگه می شه به مرگ فکر کنم...
بیست و پنجمین جشنواره موسیقی فجر پنجمین شب خود را با کنسرت گروه آریان به پایان رساند. سالن همایشهای برج میلاد سهشنبه ۱۱ اسفندماه میزبان علاقهمندان گروه آریان بود. این گروه که از ۱۰ سال قبل تشکیل شده، از معدود گروههای پاپ است که در این مدت توانسته با کمی تغییرات انسجام نسبی خود را حفظ کند. در اجرای شب گذشته گروه آریان بیشتر قطعات آلبومهای «گل آفتابگردون»، «و اما عشق»، «تا بینهایت» و «بیتو باتو» و قطعه «عید اومد بهار اومد» که مخصوص نوروز ۸۸ ساخته شده، نواخته و اجرا شد و در بین اجراها فیلمهایی از تمرینهای گروه و حضور کریس دیبرگ در اجرای قطعه «دوستت دارم» در سالن به نمایش درآمد.
اما این کنسرت با کنسرتهای قبلی گروه آریان تفاوت بزرگی داشت. در نیمههای اجرای قطعات پاپ، علی پهلوان گفت: «میگویند آریان پیش از اینکه یک گروه پاپ شود یک گروه موسیقی سنتی بوده، حالا میخواهیم ببینیم اگر آریان یک گروه موسیقی سنتی بود چه شکلی میشد!»
در این زمان سنتور پیام صالحی و تنبک امیرآقایی به صحنه آورده شدند و با همراهی ویولن سیامک خواهانی و خوانندگی علی پهلوان قطعاتی به صورت سنتی اجرا شد و تقریبا ثابت شد که آریان بهتر است یک گروه موسیقی پاپ باشد تا سنتی.
اعضای گروه آریان مثل همیشه لباسهای شیک و با طراحی خاص پوشیده بودند، اما کسانی که در ردیفهای اول سالن نشسته بودند و میتوانستند جزئیات صحنه را از نزدیک ببینند، از تناقض عجیبی که بین کت و شلوار پیام صالحی و دمپاییهای راحتی او وجود داشت تعجب کرده بودند. علی پهلوان اواخر اجرا توضیح داد پای همکارش آسیبدیده و او مجبور شده با این هیبت در صحنه ظاهر شود؛ درست مثل چند سال قبل که یک روز قبل از اجرای کنسرت اسب به پیام صالحی لگد زده بود و او باز هم مجبور شده بود با دمپایی کنسرت اجرا کند.
آخرین کنسرت گروه آریان در جشنواره بیست و پنجم موسیقی فجر در حضور ایمانی خوشخو، معاون هنری وزیر ارشاد، لطیفینژاد دبیر اجرایی جشنواره و برخی دیگر از دستاندرکاران ستاد برگزاری جشنواره بیست و پنجم اجرا شد.
عکس های کنسرت گروه آریان در جشنواره موسیقی فجر
سلامــ دوستان گلم خوبین
امید وارم حالتون خوب باشه
این وبلاگ جدید منه امیدوارم ازش خوشتون بیاد.
دوس دارم همش داستان بذارم رو وبم.
یه زحمتی واستون داشتم واون اینکه این وبمو بلینکید با اسم
بـ ـ ـ ـاورسخـ ـ ـ ـت.
مرسی از همتون
خیلی دوستون دارم
راستی دیگه من
رو وب مسافر دلتنگی نمیام.
در ضمن کـامنت یادتون نررره!!!!!
شما هم لینک شدید.
آخر یه روز دق می کنم فقط به خاطر تو
دنیا رو عاشق میکنم فقط به خاطر تو
شب به بیابون می زنم فقط به خاطر تو
رو دست مجنون می زنم فقط به خاطر تو
عشقت رو پنهون می کنی فقط به خاطر من
من دلم رو خون میکنم فقط به خاطر تو
تو گفتی عاشقی بسه
دنیا برام یه قفسه
گفتی که عشق یه عادته
دلم پر از شکایته
گفتی می خوای بری سفر
خیره شدن چشام به در
من می شینم به پای تو فقط به خاطر تو
من می شینم به پای تو فقط به خاطر تو
به من تو گفتی دیوونه فقط به خاطر من
حرفت به یادم می مونه فقط به خاطر تو
از خوبیات کم میکنی
قلبم رو پر پر می کنی
گفتی که از سنگه دلت
از من و دل تنگه دلت
از خوبیات کم میکنی
قلبم رو پر پر می کنی
گفتی که از سنگه دلت
از من و دل تنگه دلت
ازم گرفتی فاصله فقط به خاطر من
دست کشیدم از هر گله فقط به خاطر تو
گفتی که از اینجا برو فقط به خاطر من
می رم به احترام تو فقط به خاطر تو